خواستگاری
خری آمد به پیش مادر خویش
که ای مادر چرا رنجم دهی بیش
اگر تو بچه ات را دوست داری
برو امشب برایش خواستگاری
بگفتا مادرش پالونه بر کن
خران ریش سفید را هم خبر کن
خلاصه مجلس جشنی به پا شد
خرک داماد و خر دختر عروس شد
بیاوردند یک خر محضر پیر
که چون وقت عقد بگشاده چون شیر
بگفتا ای عروس آیا رضایی
به عقد این خر زرد طلایی؟
بگفتند یک خر لنگان و تک رو
عروس رفته بچینه یونجه و جو
برای سومین بار که سوال شد
عروس گفتا بلی جریان تمام شد
برای شادی آن تازه کاران
همه عر عر بکردند شاد وخندان